به نام خدا
سلام.
قشنگ بود.
نمي دانم من در لينك هاي شما هستم يا نه. دوست دارم باشم. خبرم بفرماييد. ممنونم.
التماس دعا!
خدا نگهدار.
سلام
دستتون درد نكنه! موفق باشيد.
ديدي طرف عذرخواهي كرده؟؟
برو ببين.
من به روزم
اما كمي متفاوت
كي ميخواد توبه كنه؟
يا علي
سلام خانم ريتا رحماني :
من آپ كردم اميد كه تشريف فرما شده و به خوشي من بيافزايد.
خدا نگهدار شما
سلام خدمت خانم ريتا جان رحماني:
اولا ً بسيار تشكر از محبت شما كه وبلاگ بنده را لينك كرده ايد . من هم همين حالا لينك شما را در وبلاك خود اضافه ميكنم .
بعدا ً به عرض ميرسانم كه لطفا ً اگر امكان دارد ادرس وبلاگ خود را اصلاح كرده و ادرس بگذاريد. زيرا همين حالا ادرس وبلاگ شما كه در بخش كامنت هاي من است باز نميشود . و غلطي اش بسيار هم است . فقط يك حرف o انگليسي كم نوشته شده است . اميد كه اين حرف را اضافه كرده تا همه دوستان از اين مشكل رهاي يابند.
به اميد موفقيت هاي بيشتر شما
تنبل شديا!!!
قضيه مطالب وبلاگت چي شد؟
همون كه يكجاي ديگه نوشته ميشد؟
قصه جواني و زمان همان قصه گل و طوفان است
کشمکش طوفان و گل قديمي است. آن مي خواهد پرپر کند و اين مي خواهد بشکفد.
قصه جواني و زمان همان قصه طوفان و گل است. جوان غنچه اي است که مي خواهد گل بشود و به ثمر بنشيند و بالنده گردد.
البته بيش از خزان زمستان و وزيدن طوفان بايد از دلمردگي و ياس ترسيد که نمي گذارد گل جواني شکوفا شود.
بهار رستاخيزي است که حيات را از گور طبيعت بيرومن مي آورد و شکفتن را به همه خفتگان در بستر غفلت و سستي مي آموزد.
درسي که جوان از بهار مي گيرد شکوفاندن گل وجود با نسيم اراده و انتخاب است. شايسته ترين شاگرد مکتب بهار جوان است.
سلام به ريتا جان رحماني:
اولا ً خيلي خوشحالم كه به وبلاگ شما سر زدم . و راستش بايد بگويم كه وبلاگ شما خيلي عالي و خوب آمده شده و خواندني است. اگر اجازه بدهيد دوست دارم وبلاگ شما را لينك كنم . نظر شما چي است ؟
به اميد موفقيت شما
حال شما؟
مهم اين نيست که خرگوش باشيم يا لاک پشت ، مهم اينه که به خاطر توانايي هامون غرور نگيرتمون...
يادم نيست اومد يا نه ولي كار از محكم كاري عيب نمي كنه
مطالبت عاليه
ممنون كه خبر ميدي بيايم بخونيم
يا علي التماس دعا
سلام دوست عزيزم
وبلاگم به روز شد
يزدان يارتان
چند بار تا حالا اومدم كامنت بذارم (چون تناه وسيله خوندن يه مطلبي، گذاشتن كامنته!!!)
ولي يه جوريام... يعني اينجور داستانها يه كمي توي گلوم گير ميكنه.. شايد مثل تو كار درست نيستم... اما اين سبك نوشتن توي گلوم گير ميكنه...
حالا با آب يا هر چي ديگه ميديمش پايين... به اميد خدا
ميدوني مسابقه... نميدونم.. مسابقهاست؟
