• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي بشكن بشكن
  • نظرات : 25 خصوصي ، 109 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8      >
     
    سلام. بي تعارف مي گم. رك و پوسكنده مي گم. خيلي قشنگ ربط مي دي.

    سلام ريتا جون. وبلاگ خيلي قشنگي داري. به وبلاگ منم يه سر بزن. نظرم بده كه بدونم اومدي. بيا با هم قرار بزاريم هرهفته به وبلاگ هم سر بزنيم و نظرات سازنده بديم.خب؟؟ منتظرتم

    اللهم عجل لوليك الفرج...

    سلام

    ما طاقت ديدن گريه ريتا خانم رو نداريم!!

    اصلا ديگه نظر نميدم. يا نه! ميام مينويسم خوبه! نه اونجوري هم كه خيلي نامرديه!

    حالا خيلي سخت نيست كه يك كمي فكر كني! سخته؟؟؟

    گفتم خيلي وقتها خوبه كه بشكنيم. يعني هرچي شخصيت گرفتيم رو از دست بديم بعد بريم توي كوره ذوب بشيم و برسيم به دست يك استاد ماهر ، دوباره ما رو شكل بده. خيلي خوب ميشه نه؟؟

    راستي در مورد نظرت بگم كه مگه توي رود بزرگان هم آشغال جمع ميشه؟؟؟

    نه!! هرگز! آشغال توي اون رودخونه راه نداره. مطمئن باش. وارد شدنش مساوي با طلا شدن.

    يك كمي فكر كن ببين چي گفتم و چي گفتي! پاشو بيا و بپر توي اين رود ببين چي ميشه.

    يا علي

    رأفت امام رضا قابل لمسه!

    راستي شما را لينك دادم با اجازه

    سلام

    زيباست كه به هر تلنگري در زندگي به وجدآئي وبنگاري سخن دل را

    راستي اگر باديگرانش بود ميلي ...چرا جام مرا بشكست ليلي

    سبز باشي

    سلام. واقعا اسمي كه براي وبلاگتون انتخاب كرديد كاملا برازندتون هست چون شما هميشه مشغول بازي هستيد. خوش بحالتون هيچ غمي نداريد. موفق باشيد.

    سلام

    باز هم مثل هميشه متني تك و زيبا بابا ايول راستي من از شكستن خيلي خوشم مياد البته نه دل بلكه از شيشه جون صداي كاملا تك و زيبايي داره به طوري كه هميشه چيزهاي شيشه‏اي دور ريختني رو ول ميشكنم بعد مي‏ريزم دور ولي تا به حال با اين ديد بهش نگاه نكرده بودم فقط به صداش گوش مي‏كردم

    ولي امان از دست ليلي كه نه به صداش گوش مي‏ده نه به چيز ديگي

    موفق باشي

    نمي دونم چرا مي گــــــن که ليلي هم دل شکنه

    کوزه ي مجنون رو شکسته دلشم تازه مي شکنه

    نمي دونم تا کـــــي مي خواد ليلي ما دل بشکنه

    مگه کيه ليلي که مجنــــون ازش دل نمي کــــــنه

    سلام

    مرثي كه سر زدي

    وبلاگت خيلي باحاله. اين كه همه ي موضوعاتت رو به چشم بازي مي بيني براي من واقعا جالبه.

    گفته بودي که چرا محو تماشاي مني

    وآن چنان مات که يک دم مژه بر هم نزني

    مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

    ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدني

    ريتا جان سلام.برام جالب كه مسائلي كه تو باش برخورد داري همون مسائل روزمرست كه همه ما باش درگير هستيم اما چرا ديگران مثل تو اينجور برداشت نمي كنن؟ چون ديد آدمها متفاوت .اين نشون مي ده كه نوع نگاه به زندگي و مسائل روزمره خيلي مهمه .مي شه يه جوري گفت شايد يه تفاوت ادمها با هم همين نوع نگاه باشه.من هم اعتقاد دارم خيلي وقتا اين اتفاقاتي كه براي ما مي افته خودش يه نوع كمك يه نوع توجه ....

    اين ما هستيم كه بايد حواسمون جمع باشه.

    به ما هم سر بزن.

    اميدوارم موفق و جاري باشي........

    سلام

    واي واي واي... چه كار بدي كرديا!!!!

    اما عيب نداره ايشاالله يكي يه بهترشو برات مي آره!!! اگه هم كسي نياورد بگو خودم برات بيارم!!!

    چه ديد جالبي نسبت به اطرافت داري..... بابا دست مارم بگير

    برام خيلي دعا كن....راستيييييييييييي عيدت مبارك ايشاالله كه يه عيدي خوب از اقا بگيري..... يا علي....

    سلام . اون وقتائي كه خونه مامان جون بودم يادمه خواهر كوچولوم يكي از گرونترين ظرفهاي كريستال مامان رو زد شكست . ماما به شدت عصباني بود آخه يادگار پدرش بود براي همين ميگفت خيلي گرونه ... منم خورده هاشو جمع كردم و ماما با حسرت بهشون نگاه ميكرد و ميگفت مواظب باش دستت رو زخمي نكنه . من هم بي حرف اونا رو ريختم توي يك كيسه و بردم اتاقم . آخه همون موقع به فكرم رسيد كه اين خرده ها رو يه جور ديگه نگه دارم . نشستم و روي يه تابلو عين ظرف ماما رو كشيدم و رنگ كردم و ظرف رو توي دوتا دست كه داره هديه ميده به نمايش در آوردم و بعد خورده هاي بلوري رو ، روي اون نقاشي چسبوندم . كار كه تموم شد. بردم قاب سازي و قاب زيبائي براش انتخاب كردم و بعد پنهونش كردم تا روز مادر .

    روز مادر اون تابلو رو به ماما هديه كردم . باورت نميشه كه از ديدنش چنان ذوق زده و متعجب بود كه نميدونست چي بگه . درواقع هم يادگار پدرش رو حفظ كرده بودم هم يه كار هنري ارائه داده بودم . و اين براش بسيار خوشايند بود.

    سلام

    ميدوني دادا، نميدونم چرا از نوشته‏هاي قبلي تو بيشتر خوشم ميومد.. نزني منو يه وقتي... هي حس ميكنم كه نوشته‏هات دارن بيشتر رنگ ((مكاشفه)) به خودشون ميگيرند و ونم از نوع ((زوركي)).. شايد من اشتباه ميكنم و شايد هم سبك نوشته‏ات رو تغيير دادي و من هنوز با اين سبك ارتباط برقرار نكردم

    در هر صورت... موفق باشي

    .

    .

    هيچ چيزي اونطور كه نشون ميده نيست

    به نام خدا

    الفبا

    چند يهودي در کنيسه اي دعا مي خواندند ، ناگهان صداي کودکي را شنيدند که مي گفت : الف ، ب ، ج ، دال. سعي کردند ذهنشان را بر کتاب مقدس متمرکز کنند، اما صدا تکرار شد : الف ، ب ، ج ، دال . سرانجام دست از دعا کشيدند و وقتي به اطراف نگريستند ، پسري را ديدند که مدام همين حروف را مي خواند

    .

    شخصي به پسرک گفت : چرا اين کار را مي کني ؟

    پسرک گفت: چون من دعاهاي مقدس را بلد نيستم . فکر کردم اگر حروف الفبا را بخوانم ، خدا خودش از اين حروف استفاده مي کند تا کلمات درست را بسازد

    .

    شخص گفت :به خاطر اين درس متشکرم . و من هم اميدوارم بتوانم روزهاي زندگي ام بر روي زمين را همين طور که تو حروف را به او دادي ، به خدا بدهم

    .

    نويسنده:پائو لو کوئليو

    عالي بود خسته نباشي

    سلام

    خوب بستگي داره شكستن چطور باشه؟؟

    اگه ما از اول درست شكل نگرفته باشيم بهتره كه بشكنيم و بريم توي كوره و ذوب بشيم و مجدد شكل بگيريم و بعد مواظب باشيم كه ديگه نشكنيم.

    نظرم هم شد مثل متنهام!! خيلي سخت و گنگ!

    عيدت مبارك

    رأفت امام رضا قابل لمسه!

    + آزاد 

    سلام

    با اجازه ريتا خانوم

    من موافق اين بازي شما نيستم. به نظر بنده اين هم ريشه در فرهنگ ايراني دارد . كه بايد ديدگاه هاي اينچنيني اصلاح گردد. چرا تا نشكند چيزي نميدانيم قدر آن... چرا ليلي با خودش تعارف داره .. و چرا دليل سعي داره منش ( درونيات character ) خودش را در پشت شخصيت ( نماي بيروني Personality) ساختگي قايم كنه ...

    در حيرتم از مرام اين مردم پست.... اين زنده كش مرده پرست..

    چرا به ما ايرانيها ميگويند قوم مرده پرست؟ ... به نظر بنده چون تا نشكنيم قدر آن ندانيم ... تا از كنار ما نرود قدر آن ندانيم ... بذارين راحت بگم ..تا سالميم . سلامت.. قدر نعمت ندانيم .. چنانكه گرفتار شديم .. به ياد خدا مي افتيم ....

    باز هم معذرت از ريتا خانوم و ساير دوستان .. فكر مي كنم انتقاد حق خواننده وبلاگ باشه...

    بدرود ..

     <    <<    6   7   8      >