• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي اعتماد
  • نظرات : 9 خصوصي ، 98 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    داستان جالبي بود تا حالا كه من نشنيده بودم

    همان طور كه گفتي به نظر من ايمان كوهنور يا شايد خيلي از ما اون طناب و مي‏دونيم كه اينقدر اون طناب پوسيده ( ضعف ايمان و نداشتن باور هاي درست ) كه منم بودم دو دستي مي چسبيدم چون در اون لحظه به هشي فكر نمي‏كردم جوز جون خودم...

    يا علي

    حق نگهدارتان

    پاسخ

    آخه مساله اينه که صاحب جون هم خودشه مال خودشو هم حاضر نيستيم بهش بسپاريم