• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي گجت
  • نظرات : 21 خصوصي ، 104 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7      
     
    سلام
    اگه عاشقي يه سري به كوچه هاي قلبم بزن...

    http://www.romance.parsiblog.com/

    نظر يادت نره.

    به نام خداوند بخشنده مهربان


    به نام خداوند بخشنده مهربان...ممنون كه بهم سرزدي...ايكاش انسان ميفهميد كه تو اين دنيا بدون اراده خدا حتي قادر نيست نفس بكشه اونوقت اينقدر مغرورانه به دنيا نگاه نمي كرد..التماس دعا يازهرا

    در مورد دست و اراده خدا در پشت تمامي امور بايد بگم كه خدا مثل عدد يك توي يك معادله شيميايي مي مونه. هميشه هستش ولي از نوشتنش خودداري مي كنيم با اينكه مي دونيم اون يك هستش.

    در مورد كارتون هم بايد بگم كه من ديوانه كارتونم. امكان نداره كارتوني بياد تو بازار و من نخرم و نبينم. به خصوص اين آخري ها عصر يخي 2 و گارفيلد 2 بينهايت فاز داد.

    راستي به يلدا بازي دعوت شدي، يه سر به من بزن!

    احساس عشق فرمانده احساسات
    روزگاري در جزيره اي دور افتاده تمام احساسها در كنار هم به خوبي و
    روزگاري در جزيره اي دور افتاده تمام احساسها در كنار هم به خوبي و خوشي زندگي مي كردند
    خوشبختي. پولداري. عشق. دانائي. صبر.غم. ترس.......هر كدام به روش خويش مي زيستند .تا اينكه يك روز دانائي به همه گفت: هر چه زودتر اين جزيره را ترك كنيد زيرا به زودي آب اين جزيره را خواهد گرفت اگر بمانيد غرق مي شويد.
    تمام احساسها با دستپاچگي قايقهاي خود را از انبارهاي خانه هاي خود بيرون آوردند وتعميرش كردند.
    همه چيز از يك طوفان بزرگ شروع شدوهوا به قدري خراب شد كه همه به سرعت سوار قايقها شدندوپارو زنان جزيره را ترك كردند.
    در اين ميان عشق هم سوار قايقش بود اما به هنگام دور شدن از جزيره متوجه حيوانات جزيره شد
    كه همگي به كنار جزيره آمده بودند و وحشت را نگه داشته بودندو نمي گذاشتند كه او سوار بر قايقش شود.
    عشق به سرعت برگشت و قايقش را به همه حيوانات و وحشت زنداني شده سپرد.
    آنها همگي سوار شدند و ديگر جائي براي عشق نماند.!!!!!!!!!
    قايق رفت و عشق تنها در جزيره ماند. جزيره هر لحظه بيشتر به زير! آب ميرفت و عشق تا زير گردن در آب فرو رفته بود.
    او نمي ترسيد زيرا ترس جزيره را ترك كرده بود. فرياد زد و از همه احساسها كمك خواست.
    اول كسي جوابش را نداد. در همان نزديكي قايق ثروتمندي را ديد و گفت:ثروتمندي عزيز به من كمك كن.
    ثروتمندي گفت: متاسفم قايقم پر از پول و شمش و طلاست و جائي براي تو نيست.
    عشق رو به (غرور) كرد وگفت: مرا نجات مي دهي؟
    غرور پاسخ داد: هرگز تو خيسي و مرا خيس ميكني.
    عشق رو به غم كرد و گفت: اي دوست عزيز مرا نجات بده
    اما غم گفت: متاسفم دوست خوبم من به قدري غمگينم كه ياراي كمك به تو را ندارم بلكه خودم احتياج به كمك دارم.
    در اين حين خوشگذراني وبيكاري از كنار عشق گذشتند ولي عشق هرگز از آنها كمك نخواست.
    از دور شهوت را ديد و به او گفت: آيا به من كمك ميكني؟ شهوت پاسخ داد البته كه نه!!!!!
    سالها منتظر اين لحظه بودم كه تو بميري يادت هست هميشه مرا تحقير مي كردي همه مي گفتند
    تو از من برتري ، از مرگت خوشحال خواهم شد.
    عشق كه نمي توانست نا اميد باشد رو به سوي خداوند كردو گفت :خدايا مرا نجات بده
    ناگهان صدائي از دور به گوشش رسيد كه فرياد مي زد نگران ن! باش تو را نجات خواهم داد.
    عشق به قدري آب خورده بود كه نتوانست خود را روي آب نگه دارد و بيهوش شد.
    پس از به هوش آمدن خود را در قايق دانائي يافت.
    آفتاب در آسمان پديدارمي شد و دريا آرامتر شده بود. جزيره داشت آرام آرام از زير هجوم آب بيرون مي آمد.
    و تمام احساسها امتحانشان را پس داده بودند.
    عشق برخواست به دانائي سلام كرد واز او تشكر كرد.
    دانائي پاسخ سلامش را داد وگفت: من شجاعتش را نداشتم كه به نجات تو بيايم شجاعت هم كه قايقش از من دور بود نمي توانست براي نجات تو بيايد.
    تعجب مي كنم تو بدون من و شجاعت چطور به نجات حيوانات و وحشت رفتي؟
    هميشه ميدانستم درون تو نيروئي هست كه در هيچ كدام از ما نيست. تو لايق فرماندهي تمام احساسها هستي.
    عشق تشكر كرد و گفت: بايد بقيه را هم پيدا كنيم و به سمت جزيره برويم ولي قبل از رفتن مي خواهم بدانم كه چه كسي مرا نجات داد؟؟
    دانائي گفت كه او زمان بود.
    عشق با تعجب گفت: زمان ؟؟؟!!!
    دانائي لبخندي زد وپاسخ داد: بله چون اين فقط زمان است كه مي تواند بزرگي و ارزش عشق را درك كند
    همواره به خاطر بياوريد كه خدا منشا تمام بركات است

    آره كار خداست كه اين كارهاي ما رو راست و ريست مي كنه

    اما چه قدر خوبه كه اگه كسي هم اشتباهي كرد تا اونجايي كه ميشه به روي خودمون نياريم

    اونوقت كسي كاري رو درست نكرده اما اتفاقي هم نيافتاده

    سلام

    رسيدن به خير!! زيارت قبول!

    هي شما اينجوري مينويسيد مطلب من ميفته عقب!

    راستي چه سرعتي داري! تا رسيدي به روز كردي؟؟

    قشنگ بود. اونهايي كه پشت پرده كارها رو درست ميكنند هيچ وقت هم شناخته شده نيستند. اكثرشون هم به بالاها وصل هستند.

    امروز عصر اگه خدا بخواد به روز ميكنم. بازم سوغاتي دارم.

    يا علي

    سلام ريتا جان...
    اگر چه هميشه آدم مي شنوه و تكرار مي كنه كه همه چي دست خداست،و باز اگرچه از ته قلب هم همين اعتقادو دارم....اما احساس گجت داشتن برام احساس حماقتو تداعي كرد....گجت واقعا نمي دونست كه كسي پشت پرده ست..اما امان از ما وقتي مي دونيمو خودمونو به اون راه مي زنيم....به رخ هم مي كشيم كه....ما غرك بربك الكريم......يا علي مدد

    سلام ريتاي عزيز

    اميدوارم هميشه اون كسي كه پشت پرد هاست براي همه خوب رقم بزنه

    در مورد من كه هميشه لطفش شامل حالم بوده

    به روزم

    يزدان يارتان

    سلام!

    راستي راستي شما نميدونستين كه همش كار خداست؟

    از شما بعيده!

    اما خداييش چند نفر پيداميشن توي دنيا كه حاضرن ديگران ساده دل خوش قلب اطرافشون، دلشون نشكنه. فقط نميشه حرف زد و تاسف خورد. بايد قدم اول رو برداشت، ميدونيد از كجا؟

    وقتي يه مورچه تنها رو مي بيني كه توي سينك ظرفشويي خونه ت ، داره بي هدف ميچرخه و فقط تو ميدوني كه بايد كجا بره. همون موقعي كه تو يا شير آب رو باز ميكني روش يا اينكه كمكش ميكني خونه خودش رو پيدا كنه. از اونجا معلوم ميشه كه تو حاضري به بقيه كمك كني يا نه!

    زندگي واقعي خيلي سخته.

    سلام. گل گفتي. بعضي وقتا كه مريض خوب درمان ميشه كلي از آدم تعريف و تمجيد ميكنن و .... اي كاش ميفهميديم كه فقط و فقط لطف اونه كه باعث ميسه آدم يه كاري رو درست انجام بده. موفق باشي.
     <    <<    6   7