• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي رانندگي
  • نظرات : 12 خصوصي ، 101 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خسته نباشيد از اين رانندگي خسته كننده!

    از اينكه خودتون نبوديد حالتون از رانندگي كردن به هم خورد؟ يا ازاينكه يكي شيش دونگ حواسش به شماست كه بهتون تذكر بده؟ يا از اينكه رانندگي تون نسبت به روزهاي قبل بهتر بود؟ ويا...

    ايكاش بجاي اينكه از آدما مي ترسيدم كه مارو تحت نظر دارن و مي خوان به ما گير بدن كه فلان جا مشكل داشتي، قبل از هركسي ما خودمون رو تحت نظر مي گرفتيم تا بدونيم كه كجا چه مشكلي داريم و بهترين راه حل رو با توجه به شناختي كه از خودمون داشتيم عملي مي كرديم، نه پيشنهاد بل عمل.

    چقدر ما بدبختيم به حال خودمون؟! مي دونيم كه يكي حواسش به ماست و ازهمه مهم تر اينكه هواي مارو داره! ولي با ابنحال هميشه بدترين كار رو انجام مي ديم و متاسفانه هميشه هم خودمون هستيم، با همون شخصيت و فكر اصلي، بدون هيچ بدلي؛ تنها و تنها خودمان هستيم و هوادارمان. چقدر چقدر ...؟!