• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي مار و پله
  • نظرات : 3 خصوصي ، 34 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + كاوه 

    سلام دوست عزيز

    كشتي خودت و بعد از سه ماه كه اومدي دو خط نوشتي و گذاشتي ما باقيش و انجام بديم ؟؟

    سيصد گل سرخ و يك گل نصراني

    ما را ز سر بريده ميترساني

    ما گر ز سر بريده مي ترسيديم

    در مجلس عاشقان نمي رقصيديم

    ولي در مورد بازيت

    بايد توجه كرد كه در شروع مسير اول پله ( پله ها نه ژله )جلو پات ظاهر ميشه . درست مثل زندگي كه اول مسير هاي راحت جلو پات مياد .ولي تعداد مار ها فقط يكي بيش از تعداد پله هاست پس اگه اين مسير و به مسير عمر و زندگي تشبيه كنيم ميتونيم باور كنيم كه تعداد سختيها و رنج ها و شادي ها و موفقيت ها تقريبآ با هم برابرند ولي لذت بالا رفتن از پله ها خيلي بيشتره ولي مهم تر از همه اينه كه درين بازي كاملا متوجه ميشيم كه قد مهاي بلند مون تو زندگي ( تاس با شماره هاي بالا ) ممكنه گاهي ما رو درست جلوي خطر ها( نيش مار) قرار بده و گاهي ترجيح ميديم با همون تاس هاي شماره پايين ( قدم هاي كوچك ) طي طريق كنيم تا مطمئن تر به مقصد برسيم .

    ضمنآ مارها ( خطر ها و رنج هاي زندگي ) اگرچه خيلي بلند ترند ولي تقريبا همون اندازه ما رو پايين ميارن كه پله ها علي رغم بلندي كمشون ما رو بالا ميبرن.

    با اين ماري هم كنار مار و پله گذاشتي ياد هيچي نمي افتم الا ياد اون موتور سوار ها كه تو اون استوانه ها ميچرخيدن ( فك كنم بهش ميگفتن ديوار مرگ ).

    ضمنآ منم به روزم . دلم ميخواد ببينم روت ميشه نياي نظر ندي !!!

    هوالمعز - در پناه دادار پايدار