نام هاي پروازي دل براي نامي آغاز واژه اي گمنام براي شب که فقط مرواريد مهتاب از آن پيدا بود و خورشيد مي درخشيد واژه اي نا آشنا براي ماهي برکه ي تنهايي غروبي براي آسمان که فقط شبهاي سرد را به کام مي کشد دلخوشي براي ماندگاري خزون بي بهار تو شبهاي سرد به ياد آرزوي هايي بر غبار تنهايي تنها چيزي که براي هيچکس ها در شب هاي سرد مانده ديگر در ياد ما هيچستاني نيست – هر چند اميد زاده ي آنجاست و ما هنوز پشت ديوار هاي آن مانده ايم...
سلام.اميدوار به ديدار شما و آگاهي از نظرات گرم و دلنشينتان در وبلاگم هستم. موفق و سرخوش باشيد.