• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : بازي اعداد
  • نظرات : 26 خصوصي ، 132 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام، مطلب جالبي بود؛ ممنون كه يادم آوردي خياي كوچيك تر از هيچ هستم.

    « شبلي يه آدم حساسي بود، زمانيكه نكته لطيفي مي شنيد غش مي كرد و مي افتاد.
    يه زني آمد پيش شبلي و گفتش كه: من شوهرم مي خواد بره زن ديگه بگيره و شما نصيحتش كنيد كه نگيره.
    گفت: حالا من چه نصيحتي بكنم كه امكاناتش رو داره و شرايطش رو احتراز مي كنه و اينها، در شرع بهش اجازه دادن، من چطور مي تونم اين اجازه رو ندم؟!
    گفت: بله، ولي اگر من اجازه داشتم كه جمالم رو به شما نشون بدم و زيباييهام رو به تو نشون بدم؛ حق مي دادي به من كه نره زن ديگه بگيره.
    شبلي بي هوش شد. بعد كه به هوشش آوردن ازش پرسيدن : مگه تو چي فهميدي؟!
    گفت: هيچي! اين زن كه يه مختصر جمالي داره كه 4روز ديگه ام نداره، مي گه كه من به خاطر اين جمالي كه دارم، تو حق نداري به كس ديگه اي نگاه بكني؛ اونوقت ما چطور مي خوايم با اون جمال مطلق، 50تا زن و بچه ديگه و 50تا طعلق خاطر ديگه و اهل و ايال ديگه بايد داشته باشيم و به هزار تا چيز ديگه هم نگاه بكنيم. گفته به غير از ن نبايد نگاه بكني؛ گفته بگو: اياك نعبد و اياك نستعين. »

    مجموعه سخنراني هاي دكتر الهي قمشه ايي