• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : حكايت دعاي همگاني
  • نظرات : 6 خصوصي ، 52 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ..احوال شما ؟

    طاعات و عباداتتون قبول باشه ان شاالله

    به روز كردم ..با عنوان :مرا گول نزنيد

    ..

    ......

    و بعد نااميد از توجه و برگشت من ،لحن عوض مي کنند ،

    و مي گويند: او ما را نمي بيند ،او کور است ،

    صدا مي زنند:او نمي شنود ،او کر است ،

    فرياد مي زنند : او نمي فهمد ،او ديوانه است ،

    و آنها مدام در حال فرياد و طغيان ،

    و من مدام در حال آه کشيدن ها از درون .

    گويا آه هاي من مي گويند: که

    اي زمينيان من از جنس شما نيستم ،

    من در ميان شما غريب و بيگانه ام و حتي بي ارزشم .

    گويا آه هاي من با زبان بسته مي گويند

    رهايم کنيد تا در آغوش ابديت جاي بگيرم

    و در دامنِ معطر عشق عطرآگين شوم .

    گويا آه هاي من مي گويند :

    مرا اسير زمين و زمان نکنيد .مرا گول نزنيد .

    مرا دلخوش به گذرها نکنيد ،دلخراشم به گورها بکنيد .

    همه ي فريب ها و فريبا ها ارزاني تنهايتان ،

    من که کر و کور و ديوانه ام در منظر انظارتان ،

    وهمچنان مي روم ،با چشماني اشک آلود و نفسي پر آه ،

    مي روم با قدم هايي بي نا و جاني بي جان .

    مستانه و ديوانه ،آرام و غمگين .

    زانو زده ام ،چهار دست و پا

    و ديگر آه هايم جز سکوت نمي گويند .

    ديگر هيچکس را در اطرافم حتي در دورها نمي بينم ،

    ديگر هيچ موجودي يا فضايي را لمس نمي کنم ،

    احساس مي کنم ،پيکرم از بودن تهي شده است .