• وبلاگ : بازي بزرگان
  • يادداشت : حكايت ايمان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام
    تازه گيها با فردي كه فكر مي كردم خيلي مومن و معتقد است معامله اي انجام دادم .او مي گفت قبل از اينكه براي معامله بيايم وضو گرفتم و دو ركعت نماز خواندم بعد گفتم خدايا هر چه شما خواستيد برايم پيش آيد و...
    دو سه روز بعد وقتي او را ديدم خيلي آشفته بود :گفتم چه خبر است؟
    گفت:همه اش احساس پشيماني مي كنم نكند اين معامله به ضرر من تمام شود آن وقت بدبخت مي شوم؟
    گفتم : اولا ضرر نمي كنيد تازه اگر ضرر هم كني چند تومان بيشتر كه نيست آيا شما اسم اين را مي گذاريد بدبختي ؟پس آن توكل چه شد؟شما كه امور را به خدا سپرده بوديد!!
    خلاصه ما بندگان خدايي را مي خواهيم كه فقط خواسته هايمان را برايمان برآورده كند و اين نمي تواند خدا باشد .خدا كسي است كه ما به رضاي او راضي باشيم نه اينكه او بايد رضايت ما را جلب كند.
    ...و چه بسا مواردي كه شما فكر مي كنيد خيرتان در آن است در حالي كه برايتان شر هستند و چه بسا مواردي كه برايتان خير است در حالي كه شما فكر مي كنيد برايتان شر هستند .....
    خدايا توفيق بندگي خودت را به عطا كن !
    در پناه حق - يا علي