سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                                                  بازی اعتماد

نمی دونم داستان اون کوهنوردی رو که تصمیم گرفت تنها از کوه بالا بره رو شنیدین؟

برای اونا که داستانو نخوندن میگم: هوا کاملا تاریک شده بود و او  تمام طول روز در حال صعود بود. چند قدم تا قله بیشتر نمونده بود که پاش لیز خورد و پرت شد. درحال سقوط ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد و بدنش میان آسمون و زمین معلق موند. چاره ای نداشت جز اینکه فریاد بزنه خدایا کمکم کن.

 صدایی آمد: واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات دهم. کوهنورد گفت: بله باور دارم. صدا گفت: اگر باور داری طنابی رو که به کمرت بسته ای پاره کن. یک لحظه سکوت .و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبه. روز بعد گروه نجات یک کوهنورد یخ زده رو پیدا کردن در حالی که دست هاش محکم طناب رو گرفته بود و فقط یک متر با زمین فاصله داشت!!! تا حالا شده این طوری ایمانتون آزمایش بشه؟ اگه ما جای اون بودیم چیکار می کردیم؟

آیا ما هم حاضر بودیم طنابمون رو ببریم؟ طناب ما چیزیه که ما  محکم بهش چسبیدیم .ممکنه کمی عجیب به نظر بیاد .اما طناب ما  شاید مال و ثروتیه که بهش چسبیدیم شاید اون درسیه که خوندیم شاید خانواده ای که بهشون وابسته ا یم و غیره...نمی خوام بگم این ها چیزای بدیه اما همون طوری که این طناب می تونه ما رو محافظت کنه،  گاهی هم می تونه باعث مرگ ما بشه. واقعاً چقدر ما به خداوند ایمان داریم ؟!!!.....

پیامبر اکرم فرمودند: بهترین ایمان آن است که بدانی هر جا هستی خدا با توست.

اگر می خواهیم بدونیم چقدر ایمان داریم باید بینیم چقدر خدا رو با خودمون همراه می بینیم...


نوشته شده در  جمعه 85/7/7ساعت  11:7 عصر  توسط سر دلبران 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازی با کلام - بی کلام
[عناوین آرشیوشده]